javahermarket

خروج ممنوع

ادبیات-شعر-داستان-خاطرات-زبان(انگلیسی و فرانسه)

در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
 

یکی زشب گرفتگان چراغ بر نمی کند
کسی به کوچه سار شب در سحر نمی زند
 

 

نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
 

دل خراب من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر غمت از این خراب تر نمی زند
  

گذر گهی است پر ستم که اندرو به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند

چه چشم پاسخ است از این دریچه های بسته ات  

برو که هیچ کس ندا به گوش کر نمی زند  

نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمی زند

"ه.ا.سایه"

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

آرامگاه سعدی

از باب "درضعف و پیری"

مهمان پیری شدم در دیار بکر،که مال فراوان داشت وفرزندی خوبروی.شبی حکایت کرد:مرا به عمرخویش بجزاین فرزند نبوده است.درختی دراین وادی زیارتگاه است که مردمان بحاجت خواستن آنجاروند.شبهای دراز پای آن درخت بر حق بنالیده ام تامرااین فرزند بخشیده است.

شنیدم که پسربارفیقان آهسته میگفت:چه بودی اگرمن آن درخت بدانستمی کجاست تادعاکردمی و پدربمردی.

خواجه شادی کنان که پسرم عاقلست و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت.

سالها برتوبگذرد که گذار                        نکنی سوی تربت پدرت

      توبجای پدر چه کردی خیر                      تاهمان چشم داری از پسرت

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: شنبه 16 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

این شعرسهراب هم تقدیم به همه اونایی که صدای فاصله هاروشنیدن

 چرا گرفته دلت مثل آنکه تنهایی
 چه قدر هم تنها
 خیال می کنم
 دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی
دچار یعنی..........
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
 اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد

ماهی تنها

و چه فکر نازک غمناکی
و غم تبسم پوشیده نگاه
گیاه است
 و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست
خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست

نه وصل ممکن نیست
 همیشه فاصله ای هست
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر
همیشه فاصله ای هست
دچار باید بود
 وگرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
 حرام خواهد شد

 و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست
 و عشق
صدای فاصله هاست
صدای فاصله هایی که غرق ابهامند
نه
 صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
 و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر

 همیشه عاشق تنهاست
 و دست عاشق در دست ترد ثانیه هاست
و او و ثانیه ها می روند آن طرف روز
و او و ثانیه ها روی نور می خوابند
 و او ؤ ثانیه ها بهترین کتاب جهان را
به آب می بخشند
 و خوب می دانند
 که هیچ ماهی هرگز
هزار و یک گره رودخانه را نگشود...

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: جمعه 15 بهمن 1389برچسب:عشق,سهراب سپهری,مسافر,عاشق, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

ملاصدرا می گوید : 

 خداوند بي‌نهايت است و لامكان و بي زمان 

خداوند

 اما به قدر فهم تو كوچك مي‌شود

و به قدر نياز تو فرود مي‌آيد،

و به قدر آرزوي تو گسترده مي‌شود،  و به قدر ايمان تو كارگشا مي‌شود، 

 و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك مي‌شود،

و به قدر دل اميدواران گرم مي‌شود... 

مهر

 

  پــدر مي‌شود يتيمان را و مادر..

 

 

 

 همسر مي‌شود بي همسر ماندگان را. 

  طفل مي‌شود عقيمان را. 

 اميد مي‌شود نااميدان را. 

  راه مي‌شود گم‌گشتگان را.

نور مي‌شود در تاريكي ماندگان را.  

 شمشير مي‌شود رزمندگان را.  

 عصا مي‌شود پيران را.

عشق مي‌شود محتاجانِ به عشق را...

خداوند همه چيز مي‌شود همه كس را. 

 

نیایش

به شرط اعتقاد؛

به شرط پاكي دل؛

 به شرط طهارت روح؛

به شرط پرهيز از معامله با ابليس.

بشوييد قلب‌هايتان را از هر احساس ناروا!

 و مغزهايتان را از هر انديشه خلاف،

و زبان‌هايتان را از هر گفتار ِناپاك،

و دست‌هايتان را از هر آلودگي در بازار...

و بپرهيزيد از ناجوانمردي‌ها، ناراستي‌ها، نامردمي‌ها!

عروج

عشق

 چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند، چگونه بر سفره‌ي شما،

با كاسه‌يي خوراك و تكه‌اي نان مي‌نشيند

و  بر بند تاب، با كودكانتان تاب مي‌خورد،

و در دكان شما كفه‌هاي ترازويتان را ميزان مي‌كند

و "در كوچه‌هاي خلوت شب با شما آواز مي‌خواند"

 

خدا

مگر از زندگي چه مي‌خواهيد،

كه در خدايي خدا يافت نمي‌شود، كه به شيطان پناه مي‌بريد؟
كه در عشق يافت نمي‌شود، كه به نفرت پناه مي‌بريد؟
كه در سلامت يافت نمي‌شود كه به خلاف پناه مي‌بريد؟
قلب‌هايتان را از حقارت كينه تهي كنيدو با عظمت عشق پر كنيد.

زيرا كه عشق چون عقاب است.

بالا مي‌پرد و دور...  

 

 

كوتاه مي‌پرد و سنگين.

جز مردار به هيچ چيز نمي‌انديشد.

عشق

بـراي عاشق،

ناب ترين،

شور است

و زندگي و نشاط.

عشق

براي لاشخور،

خوبترين،

جسدي ست متلاشي ...

  بي اعتنا به حقيران ِ در روح.
كينه چون لاشخور و كركس است.   

برادر مي‌شود محتاجان برادري را.  

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

اینم یه مشاعره اینترنتیه که چندوقت پیش با یکی از دوستام داشتم.(اگه کسی مایل باشه حریف هم میطلبیم!)

 

دردلم بودكه بي دوست نباشم هرگز  //  چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود

   دي شيخ با چراغ گرد شهر همي گشت  // كز ديو دد ملولم و انسانم ارزوست

تا ز ميخانه و مي نام و نشان خواهد بود // سر ما خاك ره پير مغان خواهد بود

دوش دور از رويت اي جان، جانم از غم تاب داشت// ابر چشمم بر رخ از سوداي تو سيلاب داشت

توهمچو صبحي و من شمع خلوت سحرم// تبسمي كن و جان بين كه چون همي سپرم

مرا مي بيني هردم زيادت مي كني دردم// تو را مي بينم و هر دم زيادت مي شود دردم

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

سعی میکنم هر هفته یکی از کتابهایی رو که خوندم و دوست داشتم اینجا معرفی کنم وخوشحال میشم دوستان هم کتابهایی رو که خودشون خوندن و به نظرشون ارزش خوندن داره ,معرفی کنن.

 یکی از کتابهایی که من چندسال قبل خوندم و خیلی برام جالب بود،کتاب "کوری" از "ژوزه ساراماگو" هست.خوندن این کتاب رو به همتون توصیه میکنم.

 

دراینجا میخوام توضیحاتی درباره نویسنده بزارم و بعدهم خلاصه و نقدی از دو کتاب معروف او،یعنی "کوری" و "بینایی".

البته کتاب "سال مرگ ریکاردوریش" و"هجوم دوباره مرگ" که بعضی کتابهاف"درستایش مرگ" ترجمه کردن هم از همین نویسنده،کتابهای جالبیه.

  کوری:

رُمان "كوری" روایت یك نسل است. نسلی كه ناخواسته شاهدی‌ست بر حادثه‌ای شگفت‌انگیز و هراسناك. نسلی كه آن سوی شخصیت‌های انسانی را با چشم عقل به نظاره می‌نشیند. نسلی كه جهانی را تجربه می‌كند كه هیچكس پیش از او تجربه نكرده است. نسلی كه ناگزیر از "عادت دیدن" محروم می‌شود...
بینایی:
«زمانی كه به دنیا می‌آییم، قراردادی را برای زندگی كردن امضا می‌كنیم، اما سال‌ها بعد، لحظاتی می‌رسد كه از خود می‌پرسیم چه كسی این قرارداد را به جای من امضا كرده است؟». ژوزه ساراماگو، رمان "بینایی" را پس از رمان كوری نوشته است. "بینایی" روایت نسلی‌ست كه از كام " كوری سفید" به سلامت بیرون آمده و بینایی خود را بازیافته است. چهار سالی از مرگ "ابلیس سفید" گذشته است اما این‌بار این هیولا خود را در چهره‌ای دیگر بازمی‌سازد...
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1384برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

حافظ و سعدی همشهرین و هرکدوم در جای خودشون بینظیرن.ولی از حافظ بخاطر فالش،بیشتر یاد میشه.من میخوام اینجا دل سعدی رو به دست بیارم و هر هفته یه حکایت از گلستان بذارم.(البته ما همچنان ارادتمندحافظ هستیم ).

 

سعدی

حکایت اول از باب "دراخلاق درویشان"

زاهدی مهمان پادشاهی بود.چون به طعام بنشستند،کمتراز آن خوردکه ارادت او بو د و چون بنماز ایستاد بیشتراز آن کردکه عادت او،تاظن صلاحیت در حق اوزیادت کنند.

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی                     کاین ره که تو میروی به ترکستان است

چون بمقام خویش درآمد،سفره خواست تا تناولی کند.پسری صاحب فراست داشت.گفت:ای پدر،باری به مجلس سلطان درطعام نخوردی؟گفت در نظر ایشان چیزی نخوردم که بکارآید.گفت:نمازراهم قضاکن که چیزی نکردی که بکارآید.

ای هنرها گرفته در کف دست                        عیبهابرگرفته زیر بغل

تاچه خواهی خریدن ای مغرور                       روز درماندگی به سیم دغل

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: چهار شنبه 13 بهمن 1389برچسب:گلستان سعدی, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

CopyRight| 2009 , mftoch.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com