javahermarket

خروج ممنوع

ادبیات-شعر-داستان-خاطرات-زبان(انگلیسی و فرانسه)

این متن نوشته دوست عزیزم احسانه،امیدوارم که خوشتون بیاد و
نظر یادتون نره!
هر روز انسانهای زیادی را میبینم،غریبه و آشنا،انسانهای زیادی را میبینم ولی آنچه کمتر میبینم انسانیت است.آری انسانیت آنچیزیست که مدتهاست فراموش شده.چقدر سخت است زندگی در میان اینان.ولی در میان این مردمان به یکباره گویی معجزه ایی رخ داده،به ناگاه یکی را میبینی،کسی که گویی سالهاست میشناسی ودرپی اش بوده ای،کسی که گویی معنای مجسم تمام آنچیزیست که از خوبی و نیکسرشتی میدانی،همان که گویی برای رسیدن به اوست که زاده شده ای،مکث میکنی،تمام آنچه از مکان و زمان میدانی را فراموش میکنی،هیجان و شادی وجودت را فرا میگیرد،بدنت میلرزد،قلبت به شدت میتپد،گویی میخواهد تمام تپشهای باقی مانده اش را همانجا و در همان لحظه خرج کند،انگار تمام این سالها برای او و برای رسیدن به او میتپیده ونه برای تو.همچنان محو تماشایش هستی محو معصومیت و پاکی اش،انگار تازه معنای هرآنچه که تا کنون از خدا میدانسته ای را دریافته ای،معنای پاکی و مهربانی،معنای خوبی،معنای زلال زیبای حقیقت.
به یکباره رنگ دنیا برایت عوض میشود.آری،دیگر دنیا همچون مردمانش سیاه نیست،حتی خاکستری هم نیست،نمیدانم چه رنگیست، چون دیگر رنگ معنا ندارد،دنیای بی رنگی است،هرچه هست شادیست،هرچه هست پاکیست،هرچه هست راستی،زیبائی و یکرنگیست.
آنجاست که معنای نیاز برایت عوض میشود،دیگر به چیزی نیاز نداری،اوه نه! نیاز داری،تا به حال به هیچ چیز اینقدر محتاج نبودی، فریاد میزنی،شاید در درونت،ولی فریاد میزنی: نه،نه! بایستید،با شما هستم،بایستید ای عقربه های زشت زمان...
 
بقیه در ادامه مطلب
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: پنج شنبه 21 بهمن 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

 

اگه قرار باشه بعد از مرگ(بعداز120 سال البته!) از خاک شما(خاک وجودتون منظورمه!) یه چیز دیگه بسازن،دوست داشتبن اون شیء چی باشه؟

 

 

با این فرض که هر چیزی میتونه با این خاک ساخته بشه(حتی یه اتومبیل!)

برای اینکه منظورمو بهتر بفهمید این شعر بسیار زیبای دکترشریعتی رو میذارم،در یه تاپیک دیگه سعی میکنم نظرات دوستان رو بررسی کنم .
 
"نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از
خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار
مشتاقم
که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی
گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی درپی
دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب
خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را"

نظریادتون نره،حتمأ نظرتونو بگید و نظر بقیه رو بخونید
بازاریابی و کسب و کار اینترنتی
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: سه شنبه 19 بهمن 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

نیایش 

خدایا!

یاریم ده تا دل مردمان نیازارم 

که تیغ از زخم بیرون می آید اما آزار در دل می ماند.

دریاب مرا تا سخن ندانسته برزبان نرانم

تا بار شرمساری بر دوش نبرم.

 

دستگیرم شوتادرحسرت دو خسّت نمانم

یکی آنکه ازداشته هایم بهره نگیرم 

ودیگرآنکه تواناییهایم را بکارنگیرم.

 

پس مراآزادگی عطا کن

تا همچون سرودر همه حال

سربلندو سرسبز باشم.

 

نیایش هفته های قبل را در ادامه مطلب ببینید.

بازاریابی و کسب و کار اینترنتی

ادامه مطلب
نویسنده: سارا ׀ تاریخ: شنبه 16 بهمن 1385برچسب:, ׀ موضوع: <-CategoryName-> ׀

CopyRight| 2009 , mftoch.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com